تحلیل انیمیشن «ویوو -Vivo»
نوشتهی سید حمید رضازاده
ویراستاری: سمیه صادقی
آندرس سالها قبل، از مارتا که عاشقش بود دورافتاده؛ و حالا با یک کینکاجو به نام ویوو، برای مردمِ کوچه و خیابان میخوانَد و مینوازَد و از این راه، پولی به دست میآورد. آندرسِ پیر اکنون نوازندهای خیابانی است و مارتا، ستارهای!
جریانِ آرامِ زندگیِ آندرس و ویوو، با نامهای از مارتا تغییر میکند: مارتا از آندرس دعوت کرده تا در آخرین اجرایش، او را همراهی کند. آندرس را شور برمیدارد. مارتا فردا شب به روی صحنه میرود و آندرس برای سفر آماده میشود؛ و همان شب میمیرد.
آندرس آن روزها نتوانسته بود احساسش را به مارتا بگوید؛ و بعد از جدایی، عشق و اندوهش را به یک ترانه تبدیل کرده بود ولی آن را هم برای مارتا نفرستاده بود. میخواست از این فرصت استفاده کند و عشقِ فروخوردهاش را با نشاندادنِ این کاغذ، به مارتا نشان بدهد.
حالا ویوو میخواهد کارِ ناتمامِ آندرس را تمام کند و در این راه با گَبی همراه میشود. گبی مثل عمویش آندرس، عاشقِ موسیقی است و مثل او، دورافتاده از معشوق، محروم از پدرش.
ویوو و گبی به یک ماجراجوییِ پُرخطر کشیده میشوند تا «آن کاغذ» را به دست مارتا برسانند؛ مارتایی که الآن از خبرِ مرگِ آندرس، از پا افتاده است…
نسخهی کامل این تحلیل فیلم را میتوانید از اینجا دریافت کنید.
*** تهیه و تنظیم: گروه فرهنگی-هنری دوران، بخش پژوهش
دیدگاهها